روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

برای دخترم روشا

نقاشی روی دیوار

دیروز برای دومین بار دیوار اتاق آقاجون و نقاشی کردی { البته دیوارای خونه خودمونو که حسابی صفا دادی و من و بابات خیلی بهت سخت نمی گیریم.ولی خوب دیوار خونه دیگران فرق داره.موضوع اصلی اینه که دلم نمی خواد با مسامحه کاری خودم موجبات سرزنش تو فراهم بشه وقتی داری رو دیوار همسایه نقاشی می کشی.دخترم به خاطر خودت تلاش می کنم به تو یاد بدم : رو دیوار همسایه نقاشی نکنیم:) } تقریبا هرکسی از خاله ها و دایی ها و دختر خاله و حتی بهناز خانم این هنرنمایی تو رو دید گفت: خیلی کار بدی کردی . نقاشیات همیشه باید تو دفتر باشه. تو هم با جسارت تمام نگاه می کردی و می گفتی : می خوام اینجا بکشم ، نمی خوام تو دفتر بکشم. منم به تو فکر می کردم و به گفته فروید : که ا...
15 شهريور 1390

وصف تو

دخترم درباره تو حرف زدن و نوشتن مثل اینه که بخوای دنیایی رو تو یه صفحه کوچیک بنویسی. درباره کیفیت کارات حرف زدن مثل اینه که بخوای مزه یه میوه خوشمزه رو برای کسی که نخورده تعریف کنی. می فهمی چی می گم؟ گاهی احساس می کنم نوشته هام نمی تونه نهایت احساساتم رو بیان کنه و خیلی محدوده. فقط اینو بدون خیلی خیلی از این چیزایی که می نویسم جذاب تری .خیلی دوست داشتنی تر .خیلی جالب تر:* امروز یه کمی نون و خامه می خوردی و من ظرف می شستم .بدو اومدی و یه نون کوچولو که به سختی یه کمی هم خامه روش بود به من دادی و گفتی : بخور.گامه ست. خوشمزه ست. این حرف "خ" رو یه جاهایی می گی "گ". مثل خرما که می گی "گما". و هنوز حرف "ه" رو خیلی جاها "خ" می گی . و به حرف ف می گ...
8 شهريور 1390

تعصب

عزیزم  وقتی برات داستانهای می می نی رو می خونم جدیدا یه حس تعصب نسبت به می می نی پیدا کردی و چون هنوز خیلی کوچیکی و حق و ناحق سرت نمی شه همیشه طرفدار می می نی هستی . مثلا توی این داستان می می نی یه توپ پیدا می کنه و خیلی خوشحاله اما متوجه گریه بچه گربه می شه که اتفاقا توپشو گم کرده . همون توپی که می می نی پیدا کرده .وقتی به اینجا می رسیم که می می نی می خواد تصمیم بگیره که توپ رو برای خودش نگه داره یا به مالکش بده تو با شدت تمام می گی : " نههههه مال می می نیه.مال پیشی نیسست " و می خوای از می می نی طرفداری کنی. و این داستان هر بار که مامان قصه رو می خونه تکرار می شه. آخرش رو هم خودت یه جور دیگه تموم می کنی: " بعد می می نی توپو می ند...
5 شهريور 1390

در دو سال و دو ماهگی

دخترم چند روزیه که رنگ قرمز و بنفش رو تو نقاشیت زیاد استفاده می کنی . مدل نقاشیات هم تغییر کرده .انگار همش داری یه شکلی رو توشو رنگ می کنی. شاید داری تمرین رنگ کردن می کنی. به زرد می گی خورشید. امروز هم وقتی بهت گفتم :" مامان یه دایره بکش توشو رنگ کن می شه توپ " دنبال رنگ سفید می گشتی . وقتی پیدا کردی و شروع کردی رو صفحه کشیدن باهاش می خوندی : " توپ سفیدم ..."   رنگها رو هم وقتی خودت دربارشون حرف می زنی ، مثلا وقتی می گی : این سبزه یا قرمزو می خوام همه رو (قرمز ، آبی ، زرد ، سبز ، بنفش ، نارنجی ، سفید ، سیاه) درست می گی ولی وقتی کسی ازت می پرسه خیلی وقتا اشتباه می گی .نمی دونم حکایتش چیه! هنوز هم عاشق پازل هستی ولی تازگیها به ل...
1 شهريور 1390

امنیت عاطفی

تازه گیها وقتی زمین می خوری و یا یه اتفاق کوچیک برات می افته خیلی هیاهو می کنی و به شدت گریه می کنی و دوست داری بغلت کنم . منم بغلت می کنم .اهمیت نمی دم که موضوع چقدر کوچیک بوده و یا اصلا دردی نداشته. دلم می خواد بدونی احساس تو برام از همه چیز مهم تره . بدونی که آغوش من برای پناه دادن به تو همیشه بازه. جالبه که تا چند ماه پیش وقتی حتی محکم زمین می خوردی یا دردت می گرفت بدون حتی یه آخ گفتن پا می شدی و منم همیشه می خندیدم تا تو هم بخندی.شاید اینم به خاطر بزرگتر شدنته که فهمیدی آدم فقط وقتی دردش می گیره گریه نمی کنه. شاید فهمیدی که یه زمین خوردن و یا کتک خوردن (مثلا از یه نی نی) گاهی ناتوانی معنی می ده ، یا توهین یا تحقیر ، یا ناسپاسی یا دوست...
30 مرداد 1390

سلام

سلام مامان. خوبی ؟ نمی دونم از کجا شروع کنم؟ از اینکه همین روزا باید بزارمت خونه و برم سر کار یا اینکه چقدر خوشگل تر حرف می زنی یا اینکه هنوز هم بغل مامان می خوابی و شبا تا اسم خواب میاد می گی نه کتاب بخونیم. و اینکه آقاجون برات شعر سروده و بهت می گه انگورک عسگری من: گوهریم گوهری     سینه بلور مرمری ..................      انگورک عسگری بله دخترم دیگه به همین زودی زود مامان باید بره سر کار . البته اینو بگم که خیلی از مهد کودکها رو هم نزدیک محل کار و هم نزدیک خونمون دیدم ولی نتونستم جای مناسبی برای یه دختر خانوم 2 ساله  شاد و پر جنب و جوشی مثل شما که همیشه مورد احترام مامان بابا و همه اطرافیان...
5 مرداد 1390

خرده فرمایشهای روشا خانوم

دخترم می دونم که این چیزایی که درباره کارای تو ثبت می کنم شاید وقتی تو بزرگ شدی به نظرت بی ارزش باشه . درسته منم دوست ندارم تو رو با هیچ بچه ای مقایسه کنم و همینطور هیچ بچه ای رو با تو بلکه اینا رو برای این می نویسم که شاید شخصا برای خودت جالب باشه وقتی بزرگ شدی بدونی چه کارایی رو چه سنی انجام می دادی. دخترم در آستانه دوسالگی به نظر میاد که دیگه دمپایی هاتو درست می پوشی . امروز توی حموم رفته بودی روی در دستشویی فرنگی(که درش بسته بود ) و من بهت گفتم روشا مواظب باش اینجا سره ، یه موقع نیفتی و تو به من گفتی : اگه روشا بیوبته کلم می شکنه پام اوپ می شه .دره می کنم.(اگه روشا بیفته کله ام می شکنه پام اوف می شه .گریه می کنم) به نظرم توی همین ی...
19 تير 1390