روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

برای دخترم روشا

خرده فرمایشهای روشا خانوم

1390/4/19 17:41
نویسنده : مامان ستاره
527 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم می دونم که این چیزایی که درباره کارای تو ثبت می کنم شاید وقتی تو بزرگ شدی به نظرت بی ارزش باشه . درسته منم دوست ندارم تو رو با هیچ بچه ای مقایسه کنم و همینطور هیچ بچه ای رو با تو بلکه اینا رو برای این می نویسم که شاید شخصا برای خودت جالب باشه وقتی بزرگ شدی بدونی چه کارایی رو چه سنی انجام می دادی.

دخترم در آستانه دوسالگی به نظر میاد که دیگه دمپایی هاتو درست می پوشی .

امروز توی حموم رفته بودی روی در دستشویی فرنگی(که درش بسته بود ) و من بهت گفتم روشا مواظب باش اینجا سره ، یه موقع نیفتی و تو به من گفتی : اگه روشا بیوبته کلم می شکنه پام اوپ می شه .دره می کنم.(اگه روشا بیفته کله ام می شکنه پام اوف می شه .گریه می کنم)

به نظرم توی همین یه هفته کلی بزرگتر شدی و درکت از مسایل بیشتر شده. مثلا دیشب در حالیکه شیطونی می کردی و از روی دسته مبل می پریدی پیشونیت محکم خورد به کتف من و وقتی می خواستم ببینم چی شده به من گفتی " خودم پریدم سرم خورد." و اصلا گریه نکردی .به خاطر اینکه هر وقت کارای نسبتا خطرناک کنی من بهت می گم اگه افتادی گریه نکنیا چون خودت اینکارو می کنی. و جالبه که دیگه داری همه چی رو می فهمی.

مثل اینکه هر جا آشغال می بینی بر می داری می ندازی سطل آشغال چون از می می نی یاد گرفتی. یا اینکه وقتی کتاب می می نی رو برات می خونم و آخرش می گه :

"دیگه به حرف مامان گوش می کنه می می نی "

تو هم می گی : منم به حرف مامانم گوش می کنم.

دخترم 4-5 روزه که برای پو پو سریع می گی بریم دستشویی و 2 روزه که  می گی بریم جیش.نمی دونم واقعا این اصطلاحیه که خودت از خودت دراوردی چون من همیشه بهت می گم بریم دستشویی. البته به نظرم هنوز ضرورت اینکه باید بری و توی دستشویی جیش کنی رو متوجه نشدی. چون بعضی وقتا که می گی بریم جیش از رفتن امتنا می کنی. به نظر می رسه که تا حدودی کنترل خودت رو بدست اوردی و این برای مامان که کمتر از 1 ماهه این پروژه رو شروع کرده پیشرفت بزرگی محسوب می شه.

دخترم هر روز یه موقع هایی از روز توی چشمات نگاه می کنم .صدات می کنم ، می گم : روشا منو نگا کن. بعد که نگاه کردی بهت می گم : دوست دارم. چیزی که جالبه اینه که همیشه با عشوه و خنده و بغل این حرکت منو استقبال می کنی و مامان خیلی کیف می کنه.

روشا منو نگا کن : دوست دارم.

دخترم دو سه روزه با داگی و کتابات می خوابی . البته لحظه آخر از من می خوای که اونا رو از تو تختت بر دارم.خیلی دوست دارم یاد بگیری داگی رو موقع خواب بغل کنی و بخوابی .اینطوری نصفه شبا که بیدار می شی دیگه منو صدا نمی کنی و می تونی با خیال راحت بخوابی.

موقع خواب همش سعی می کنی از خوابیدن فرار کنی.به خاطر همین کلی کتاب میاری  و می گی بخون. از اینجاست که دیگه دستورات روشا خانوم شروع می شه:

می خوام اینطوری بخوابم . یعنی می خوام سرمو بزارم رو سینه مامان. بعد : منو بزار تو تختم .بعد : باشمو(بالشمو) بزار .شیرمو بده. بعد : باشمو بردار . بعد :آرشام و میشا (دو تا از عروسکهای مورد علاقت) رو بده. بعد: آرشام و میشا رو بردار . بزار تو کمد. دوباره : میخوام اینطوری بخوابم. و بعد از 2-3 بار وقتی بهت می گم : نمی شه دیگه دخترم بگیر توی تختت بخواب. هرکسی تو تخت خودش. شروع می کنی به گریه و می گی . " اسامو خاک خن" یعنی : اشکامو پاک کن. حتی دیشب وقتی اشکاتو پاک کردم بهم گفتی : با دست نه با دسمال کاگذی . خلاصه روشا جون هر شب .با خرده فرمایشات شما که 1 ساعت الی  1.5 ساعت طول می کشه بلاخره شما می خوابی و مامان داره فکر می کنه چطوری بدون اینکه شما ناراحت بشی شیر شبت رو قطع کنه .اینم یه پروژه بزرگه برای مامان.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سولماز
23 تیر 90 11:38
حس مادرانه مهربونی که تو نوشته هات موج می زنه رو خیلی دوووس دارم ..... خودت خیلی مهربون بودی حالا که روح مادرانه هم بهش اضافه شده محشر شده روشا رو از طرف من ببوس دلم براش تنگ شده
ستاره
4 مرداد 90 10:43
مرسی سولماز جونم . love u