در آستانه 4 سالگی
دخترم از بعد از عید دیگه می ری مهد . یه مهد واقعی ! با قوانین مهدهای سنتی . مهد ثمره زندگی.
مامان خیلی از این مهد راضیه .البته که با ایده آل هام خیلی فاصله داره ولی توی منطقه ما و لااقل توی مهدهایی که دیدم خیلی ایده آله. از همه مهمتر اینکه شما اینجا خیلی خوشحالی و چند تا دوست خوب داری که مدام درباره شون حرف می زنی. نیلا ، ترنم ، نارین ، سوشیان ، پارمیس ، ژانا ، سها و 2 تا کیان...
امروز بهم گفتی : مامان من با همه بچه ها دوستم. البته بیشتر وقتا می گی من با پسرا که دوست نیستم. چون بدرفتاری می کنند. خاله شبنمو اذیت می کنن. فقط با سوشیان دوستم چون دختر خوبیه . همه چیزاشو هم به من می ده. فکر کنم انقدر همش گفتی دختر خوب اصلا بلد نیستی بگی پسر خوب.
این روزها رفتار و گفتار همه آدمهای اطرافتو بررسی می کنی و از من می پرسی :
- مامان چرا ناراحتی ؟
- نه مامان ناراحت نیستم.
- پس چرا اخم کردی ؟
- مامان چرا فلانی داد می زنه . همش دعوا می کنه؟
- ؟؟؟؟؟
- مامان چرا فلانی هیچوقت نمی خنده؟
-؟؟؟؟؟
- این دختر خوبیه چون کارای خوب می کنه. اینم دختر بدیه چون کارای بد می کنه . (با اشاره به عروسکهات)
به نظر میاد داری همه چیزو از نظر اخلاقی بررسی می کنی . شاید پایه های نظام ارزشهای اخلاقیت داره اینجا شکل می گیره .
اینجاست که من و بابا انگار بیشتر وظیفه سنگین پدر و مادر بودنو درک می کنیم.
اینجاست که بیشتر می فهمیم تربیت مربوط به والدین است نه کودکان.
اینجاست که پدر و مادر بودن صبر و حوصله و آرامش و خلاقیت ما رو به چالش می کشه.
انگار خدا 2باره فرصتی به ما والدین داده تا شخصیت و رفتار خودمونو بررسی کنیم.
و واقعا باز هم به این جمله از کتاب وضعیت آخر می رسم:
"اینجاست که هر پدر و مادری بهتر است از خود سوال کند : در چشم فرزندم ، من چه جور انسانی هستم؟ - نه اینکه من چه جور پدر یا مادری هستم؟ من می خواهم او خوشبخت باشد و خوشحال باشد- اما آیا در این خانه شادی واقعی هست؟ من می خواهم او قوه خلاقه داشته باشد- اما آیا من خودم خلاقیت دارم؟ و کسی را به هیجان می آورم؟ - یا خودم هیچوقت به هیجان می آیم؟من می خواهم او یک چیز یاد بگیرد – اما آیا من خودم این ماه چند کتاب خوانده ام؟ امسال چند تا؟ من می خواهم او دوستان زیادی داشته باشد – اما من خودم چقدر دوستانه و معاشرتی هستم؟ من می خواهم او هدفها و ایدئالهای بزرگ داشته باشد – اما خودم دارم؟ آیا من تا به حال به او گفته ام که چه اعتقادهایی دارم؟من می خواهم او سخاوتمند باشد – اما آیا خودم نسبت به احتیاجات دیگران خارج از خانواده خودم حساسیت داشته ام؟ مردم آنچه را که هستند جذب می کنند نه آنچه را که می خواهند.مردم آن نوع بچه هایی را بار می آورند که خودشان بوده اند نه آن چه که می خواهند."