روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

برای دخترم روشا

تولد دسته جمعی نی نی های تیر 88

سلام دخترم. دیروز جمعه سوم تیر سال 90 بود و من و همه مامانای نی نی ها ی کلوپ تیر ماه 88 نی نی سایت ، تولد شما و همه نی نی های کلوپ رو تو سرزمین عجایب تولد گرفتیم. برای ما مامانا خیلی جالب و هیجان انگیز بود و شما کوچکترا رفتارهای مختلفی داشتین . بعضیاتون مات و مبهوت بودین. بعضیاتون خیلی خوشحال بودین و اون وسط بازی می کردین ولی بعضیاتون که شما هم از این دسته بودین ، اولش کلی گریه کردین:) ولی بعدش خیلی حالت بهتر شد. و حیف که خیلی کوتاه بود و زود تموم شد. ولی بابا از شما و بقیه نی نی ها عکس و فیلم گرفت. کلا دخترم جاهای شلوغ سر بسته رو دوست نداری . بخصوص که اگه عمو موسیقی هم اونجا باشه و موسیقی بلند اجرا کنه . به خاطر همین مهمونی ها رو دوست ندا...
4 تير 1390

گردشهای مامان 2

 روشا جون شما هر روز ساعت 8:45 تا 9:15 صبح از خواب پا می شی ولی اونروز جمعه که خیلی خسته بودی مامان تا ساعت 10:40 صبح برات وایستاد ولی شما بیدار نشدی . به خاطر همینم دیگه رفت سر قرار .آخه مامان با خاله نگار و دو تا پسر خیلی خوشگل دسته گلش توی پارک قرار داشت. می دونی دخترم بدقولی و دیر کردن خیلی کار ناپسندیه . به قول خودت " اوخ اوخ هیلی تار بدیه" امیدوارم شما که بزرگ شدی آدم خوش قولی باشی. البته بابا پیش شما بود و وقتی شما بیدار شدی بهت رسیدگی کرد .بعدش هم رفتی پیش خاله ساحل طبقه بالا و کلی خوش بودی. بله دخترم جای شما خیلی خیلی خالی بود تا بچه های خیلی مودب و دوست داشتنی خاله نگارو ببینی . آخه دخترم هر مقطعی از زندگی آدم یه حال و ه...
28 خرداد 1390

گردشهای مامان

دخترم خیلی وقته که می خوام برات مطلبهای جدید بنویسم . یعنی خیلی چیزا بوده ولی خوب شرایطش رو این روزا نداشتم. توی این مدت دو بار با خاله هات رفتم بیرون .یه بار با خاله مژده ، آناهیتا ، سوسن , بهاره و پریسا رفتیم باغ موزه هنر ایران که به نظر میاد یه خونه قدیمیه با دخترای بلند و کهنسال و چند تا آلاچیق خیلی با صفا که با حضور دوستای آدم با صفاتر هم می شه. شما رو هم گذاشتم خونه مامانی خوش بگذرونی . آخه دخترم تو خیلی مامانی و عمه سارا و عمه شیوا رو دوست داری و یکی از جاهای مورد علاقت خونه مامانیه وقتی به من می گی "خاضر شیم بریم خونه مامانی پیش عمه سارا ، شیبا" . یا وقتی که تازه از خونشون اومدیم و تو می گی " بازم بریم خونه مامانی" .به خاطر همی...
21 خرداد 1390

جمله های روشا کوچولو

امروز توحیاط گفتی پابانه سیفید ( پروانه سفید) بعدش وقتی پروانه پر زدو اومد نزدیکتر گفتی : ترسیدم . دیروز وقتی داشتیم تو کوچه میومدیم سر راه 3 تا آقا وایستاده بودند و تو یه لحظه وایستادی و یه قدم به عقب رفتی . بعد گفتی : نترس مامان باهاته . و با احتیاط از کنار اونا گذشتی. البته این جمله ایه که این روزا توی هر موقعیت ترس که قرار می گیری می گی. چون یه بار بهت گفتم وقتی مامان هست از هیچی نترس .مامان مواظبته .راستش تو از آقاها و ماشینای خیلی بزرگ و هر چیزی که صدای غیر عادی داشته باشه می ترسی . از پیشی و جوجو هم یه کمی می ترسی. فک کنم (فکر کنم) ماقا (محمود آقا) اومده بالا. می دونی اسم ماقا (محمود آقا) چیه ؟ اسمش محبوده . آ...
5 خرداد 1390

منو دوست داری؟

دیروز همینطور که خم شده بودی رو میز تلویزیون به من گفتی : منو دوست داری ؟ با همون لحن خیلی قشنگ بچه گونه. من که خیلی هم هیجان زده شده بودم گفتم بله دخترم.و قبل از اینکه چیز دیگه بگم گفتی: منم دوست دارم. و درست همین مکالمه رو با بابات داشتی .ما واقعا متعجب بودیم و دوتایی با هم بغلت کردیم و همینطور بوست می کردیم.تو هم انگار که این شیرین زبونی رو کرده بودی تا عکس العمل ما رو ببینی همینطور می خندیدی. نمی تونم واقعا نمی تونم اون قیافه بامزه و لحن با مزه ات رو اینجا توصیف کنم.اما دخترم فقط یه چیزی ازت می خوام : حالا که این جمله رو یاد گرفتی .همیشه اونو به من و بابا بگو . چون ما این جمله رو خیلی دوست داریم . بازم بگو : منم دوست دارم. خیلی خوشحالم...
31 ارديبهشت 1390

نیکا و لنا

نیکا و لنا دختر های داییت. نیکا 7 سالشه و لنا 4 سالشه. خیلی مهربونند .خیییلی هم شیطون. طوری که وقتی با هم می افتین دیگه نمی شه مهارتون کرد . تقریبا همه جا رو به هم می ریزین و کلی بپر بپر می کنید و بعضی کارای خطرناک .خوب کار من خیلی سخت می شه . ولی با اینهمه خیلی وقتا سعی می کنم برنامه هایی بزارم که شما بتونین همو ببینین  چون شما خیلی همدیگه رو دوست دارین . و وقتی با هم هستین خیلی بهتون خوش می گذره . کلی با هم بازی می کنید . حتی گاهی خوابشونو می بینی و تو خواب هی صداشون می کنی. بیشتر موقعها وقتی لنا می خواد از خونه ما بره ، گریه می کنه و تو هم با یه حس مرامی با اندوه فراوان به لنا نگاه می کنی و می زنی زیر گریه . اونوقته که گریه لنا بند...
26 ارديبهشت 1390