نیکا و لنا
نیکا و لنا دختر های داییت. نیکا 7 سالشه و لنا 4 سالشه. خیلی مهربونند .خیییلی هم شیطون. طوری که وقتی با هم می افتین دیگه نمی شه مهارتون کرد . تقریبا همه جا رو به هم می ریزین و کلی بپر بپر می کنید و بعضی کارای خطرناک .خوب کار من خیلی سخت می شه . ولی با اینهمه خیلی وقتا سعی می کنم برنامه هایی بزارم که شما بتونین همو ببینین چون شما خیلی همدیگه رو دوست دارین . و وقتی با هم هستین خیلی بهتون خوش می گذره . کلی با هم بازی می کنید . حتی گاهی خوابشونو می بینی و تو خواب هی صداشون می کنی.
بیشتر موقعها وقتی لنا می خواد از خونه ما بره ، گریه می کنه و تو هم با یه حس مرامی با اندوه فراوان به لنا نگاه می کنی و می زنی زیر گریه . اونوقته که گریه لنا بند می آد. فکر کنم به خاطر اینکه خیالش راحت می شه که تو هم به اندازه اون دوسش داری.ولی تو همینطور ادامه می دی تا اینکه لنا بره. البته خوبیش اینه که خیلی خیلی زود گریه هات تموم می شه و همه چی درست می شه.
تا همین 1 ماه پیش همه اسباب بازیهاتو با نی نیا تقسیم می کردی. ولی الان یه مدته که کلمه خودم رو یاد گرفتی و حس مالکیتو شناختی .تازه گیا هر کی می خواد به وسایلت دست بزنه فریاد می زنی: "مال منه". "مال روشاست". حتی امروز نزاشتی لنا رو کالسکه ات بشینه .لنا رو که اینقدر دوست داری. و اونم خیلی ناراحت شده بود. آخه لنا خیلی مهربونه و خیلی هم حساس .اون همه وسایلشو به تو می ده. حتی گاهی به تو غذا هم می ده:) به خاطر همینه که از امشب مامان قصه هایی رو برات تعریف می کنه که توش نی نیا اسباب بازیاشونو به دوستاشون می دن و با هم بازی می کنند.