روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

برای دخترم روشا

احساس مادر

دخترم خیلی وقته دلم می خواست برات یه وبلاگ درست کنم و تا اونجا که می تونم ازت بنویسم . البته خیلی از کاراتو تو یه دفترچه کوچیک یادداشت کردم. فکر کنم اگه بزرگ بشی اونو دوست داشته باشی. بعضی وقتا با خودم فکر می کنم حتما یه روز میشه از اینکه لحظه لحظه زندگی قشنگتو ثبت نکردم پشیمون بشم. شاید این خودخواهی منه که فکر می کنم تو بهترین دختر دنیایی. و زیباترین. وقتی چشمای قشنگت زیر نور آفتاب برق می زنه و با لباست همرنگ می شه و یه لبخند روی لبات (که از وقتی به دنیا اومدی این لبخند رو داری) دلم می خواد همینطور نگاهت کنم. دیدن رشد و نموت خیلی شادی بخشه. اینقدر حس خوبی دارم وقتی می بینم لباسهات کوچیک می شه.شلوارهایی که برات بلند بود اندازه می شه و ...
26 ارديبهشت 1390

درباره دخترم

دخترم روشا، حداقل دو سال و نیمه که هر چی کتاب خوندم درباره بچه ها و روانشناسی رفتار با بچه ها بوده . هر چی فکر کردم درباره تو بوده . خیلی سریع وارد دنیای من شدی و تمام دنیامو پر کردی طوری که الان درباره هرچیزی که می خوام تصمیم بگیرم اول تو در نظرم میایی. این روزا حس می کنم وابستگیت به من کمتر شده و از اون حالت اضطراب جدایی دراومدی . حالا با خیال راحت تر می تونم بزارمت و برم سر کار. نمی دونم بعد از 2 سال زندگی تو دنیای زیبای تو چطور می خوام برم تو دنیای بزرگترا؟! این روزا قدرت کلامیت خیلی قوی شده. البته از روز اول که شروع کردی به جمله گفتن همیشه مطابقه فعل و فاعل رو رعایت می کردی ولی تا دیشب خودتو سوم شخص می گفتی .روشا می خواد بخوابه....
26 ارديبهشت 1390